top of page

اذیت و آزار در کابوس مهاجرت

پناهندگی و مهاجرت یک کلمه ممنوعه هست که هیچ کس دوست ندارد تا درباره آن صحبت کند. یک پناهنده که به مقصد رسیده احتمالا هیچ گاه یادآوری نخواهد کرد و کوشش می کند تا در ذهنش حوادث تلخ مسیر مثل خشونت و حتی تجاوز را خفه نماید. دولت ها از جمله دولت خانم مرکل که در میان خیلی ها محبوب هست، در این سالها جزو بزرگترین صادر کنندگان اسلحه به منطقه ما هستند اما آیا کسی به ایشان ایراد می گیرد که چرا مردم را می کشید؟ قطعا همه دوست دارند بر سر مهاجران منت گذارند. جای خواب، غذای کافی و... جزو حقوق اولیه پناهندگان هست اما امروزه پناهندگان در کشورهایی مثل یونان مثل برده حمالی می کنند و رسانه ها هیچ اعتراضی نمی کنند. دنیای جالبی است. یا در افغانستان تو را می کشتند، یا در مسیر فرار زجرکش می شدی و در نهایت مقصد به تو بی احترامی می کردند که چرا آمده ای؟
خبرنگار مقشوش همراه آقای حمید آریارمن مصاحبه دیگری کرده است. آقای آریارمن فعال در امور مدنی، رسانه، پناهندگی در آلمان می باشند که در بخش دوم مصاحبه به واقعیت های پنهان و تاریک مسیر قاچاق، بحران پناهندگی در یونان، ادغام پناهندگان افغان در آلمان و کارنامه دولت خانم مرکل در مهاجرت و مهاجر پذیر پرداخته ایم

اذیت و آزار در کابوس مهاجرت

مقشوش: آیا تصاویری که در مسیر مهاجرت گرفته بودید، واقعیت پنهان و آشکار مهاجرت را به بیننده نشان می دهد؟
قطعا پاسخ نه است. مجموعه جنایاتی که در مسیر راه دیده ام، شما نمی توانید با عکس، فیلم و حتی واژه آن را تعریف نمایید. من شاهد تجاوز جنسی بودم اما کاری از دستم برنمی آمد. شاهد کودک آزاری هم بودم اما نمی توانستم کوچکترین واکنشی نشان بدهم. این تجربه ها تا به امروز به عنوان یک یادآوری و یا خاطره تلخ مرا آزار می دهد. این که در آن زمان نمی توانستم کاری انجام بدهم، بزرگترین نقطه ضعف زندگی من می باشد
هیچ وقت اخباری که رسانه ها منتشر می کنند، تصاویری که از این مسیر پخش می گردد و یا تبلیغات رسانه ای معرف واقعیت دنیای مهاجرت و پناهندگی نمی باشد. به خصوص نمی تواند تمام مسیر را از کوهستان، دریا، جنگل، کمپ و... را بازگو نماید

مقشوش: به عنوان یک عکاس به نظرتان عکسی که یک مهاجر را نشان بدهد چه شمایل و ویژگی دارد؟
مهاجرت یک تجربه تلخ برایم بوده با این حال تمام آن مسیر را عکاسی نموده ام. در مسیر کودکان خسته ای را دیدم که به سوی هدف نامشخص راه می روند. اوج تلخی و سختی این مسیر همین است که یک آدم تمام تجارب، خاطرات، دست رنج ها و داشته هایی که ظرف سی سال و یا بیشتر جمع نموده اما وقتی دست به مهاجرت می زند فقط یک کوله پوشتی همرایش باقی خواهد ماند که وزن آن از ده کیلو بیشتر نخواهد بود
من چنین صحنه هایی را عکس گرفتم که یک دختر پنج ساله روی دوش پدر و یا برادرش نشسته و با یک کوله پشتی جلو می آورند. این صحنه عملا تعریف عینی فاجعه می باشد. بالاتر از فاجعه انسانی کلمه ای نداریم تا بخواهم این تصویر را تشریح نمایم. در یک کوله پشتی نهایتا کمی آب، خوراکی و چند دست لباس گرم وجود دارد. این واقعیت را فاجعه مهاجرت به وجود می آورد


مقشوش: به نظرتان در این سالها چند فیصد و یا چند اعشار از پناهندگان بوده اند که جرئت نموده تا خاطرات و تجربیات خویش در این مسیر را بیان نمایند؟ یا اکثرا این تجاربیات را به عنوان کابوس در ذهن خویش خفه نموده اند؟
من بیشتر با بخش دوم سوال موافق هستم. کسانی که از مسیر نوشته اند و گفته اند به شدت انگشت شمار بوده اند. به تناسب میزان مهاجرت، بازنوشت و خاطره گویی از این مسیر بسیار بسیار کم می باشد. من کم دیده ام که کسی درباره آن کابوس بنویسد. خودم شخصا بارها تلاش کرده ام تا درباره آن مسیر بنویسم اما وقتی چند صفحه می نوشتم و به اوج فاجعه می رسیدم، حس می کردم که ممکن هست در همان لحظه سکته مغری نمایم
تصور کنید که در منطقه صفر مرزی میان یونان و مقدونیه هستید، من عملا شاهد تجاوز یک قاچاقبر به یک پناهجو زن بودم اما هیچ کس کاری نمی توانست انجام ده چرا که آنها تفنگ داشتند. این معنای واقعی کلمه فاجعه است. من انسان ناتوانی بودم که نمی توانستم از یک همنوع خویش حمایت و یا دفاع کنم. در آن مسیر به کودکان و زنان تجاوز می شد همچنین به مردان بزرگسال بی احترامی می کردند و اینها کابوس می باشد و کسی نمی تواند درباره آن صحبت نماید

مقشوش: شما به مدت چهارماه در کمپی در یونان مانده بودید، چه خدماتی و کمک هایی برای پناهندگان انجام می دادید؟
ما در کمپ باز بودیم به این معنا که در آن خبری از حمایت دولت نبود و با کمک های مردم اداره می گشت. وقتی گارد ساحلی پناهندگان را در آن سالها از دریا نجات می داد، در ابتدا به این کمپ منتقل می کرد تا بعد از یکی دو روز به کمپ اصلی آنها را بفرستد. به کمپ اصلی زندان هم می گفتند. وقتی پناهندگان انگشت نگاری شده و ثبت رسمی می گشتند در آن وقت به آتن منتقل می شدند
در کمپ باز با حمایت مردم عامه از جمله یونانی ها و آلمانی ها خدمات به پناهندگان ارائه می شد. در آن کمپ من برای مدتی ماندم و به صورت رضاکار مترجم بودم. اکثر پناهندگان افغان توانایی صحبت به زبان انگلیسی را ندارند
در کمپ ها ما به پناهندگان در قدم اول مواد شوینده می دادیم و به خصوص میان خانم ها مواد نظافتی توزیع می نمودیم. هفته ای یکبار دو داکتر به طور رضاکارانه پناهندگان را ویزیت می نمودند. آن دو داکتر در کنار اینکه به بیماری های سرپایی رسیدگی می نمودند، به افرادی که دریا زده گشته و یا هوای یونان آنها را مریض نموده بود را هم مداوا می کردند
یک کورس زبان یونانی نیز در کمپ دایر بود تا اصطلاحات اولیه مثل ایستگاه قطار کجاست؟ پایم درد می کند و... را به پناهندگان آموزش دهیم. در هر روز سه مرتبه غذا توزیع می نمودیم. بنده نیز در کنار مسئولان به پناهندگان افغان خدمت می نمودم

مقشوش: از زمانی که شما در یونان بوده اید، سالها گذشته و امروز تمام کمپ ها زیر نظر مستقیم دولت یونان می باشد. به نظرتان چرا تا به حال بحران کمپ ها در یونان حل نگردیده و مردم عامه از وضعیت ناآگاه هستند؟
مسئله مهاجرت به سیاست پناهنده پذیری کشورها معطوف است. یونان به عنوان یک گذرگاه در مسیر مهاجرت به اروپا از طرف کشورهایی مثل افغانستان و سوریه به حساب می آید. همچنین ایستگاهی هست که در آن پناهندگان در میان کشورهای مختلف پخش می گردند. واقعیت این است که وقتی پناهندگان دسته به دسته به یونان می آیند و شمار آنها روز به روز بیشتر می گردد باعث شده تا مردم عامه خسته شوند. همچنین در این مسئله حمایت کشورهای اروپایی از یونان نقش اساسی دارد. متاسفانه دولتها به خصوص یونان نگاه تجاری به مسئله مهاجرت دارند
یونان یک کشور بحران زده از منظر اقتصادی می باشد و شمار زیاد پناهندگان به این کشور کمک می نماید. چرا که این افراد مجبور هستند تا در این کشور پول خرج نمایند و همچنین کشورهای مهم اروپایی برای مسئله پناهندگی به یونان پول هنگفتی کمک می کنند. مردم دیگر از کمک به پناهندگان پا پس کشیده اند و دولت ها عملا از مسئله مهاجرت به عنوان فرصتی برای باج گیری استفاده می کنند

مقشوش: شما در آلمان تجربه کار در مجلات و روزنامه های مختلفی را داشته اید، وضعیت پناهندگان تا چه اندازه در رسانه های آلمان بازتاب میابد و آیا به وضعیت پناهندگان افغان نیز در آن پرداخته می شود؟
رسانه ها با توجه به مخاطبی که دارند، تلاش می کنند تا به موضوعات جذاب و دلگرم کننده توجه نمایند. مثلا در آلمان رسانه های تصویری به ندرت به پناهندگان توجه دارند. در موج مهاجرت 2015 که آلمان را شوکه کرده بود چرا که در آن سال یک و نیم میلیون مهاجر وارد آلمان گردید. صادقانه اگر بگوییم رسانه ها وظیفه خویش را به طور درست انجام دادند
با این حال من منتقد این سیاست بودم. من مشکلی با مهاجر پذیری نداشته ام ولی طرز دید رسانه ها در این امر از نظر من که تجربه فعالیت در رسانه ها را داشتم اصلا خوب نبود. در آن سال پر کاربرد ترین واژه پناهنده بود. اما کسی به آن توجه نمی کند که در سال 2015 دولت آلمان میلیون ها دالر بیش از تصور اسلحه فروخته بود. صادرات اسلحه و ادوات جنگی رابطه مستقیمی با مسئله مهاجرت دارد. من ناراحت بودم که چرا آلمان و دیگر کشورهای اروپایی جزو بزرگترین صادرکنندگان اسلحه هستند اما واژه سال کلمه مهاجرت است
در رسانه های آلمانی خیلی کم از پناهندگان افغان یاد می شود. در سالهای 2015و 2016 حتی 2017 اوضاع نسبتا بهتر بود چرا به یک سلسله از موفقیت های پناهندگان افغان هم بازتاب می یافت هر چند رسانه های آلمانی به اخبار منفی نیز اشاره می کردند. مثلا به اتفاقات سال نوی میلادی شهر کلن آلمان می توان اشاره کرد که چند جوان افغان متهم به آزار مردم عامه بودند که متاسفانه بازتاب گسترده ای یافت. ما مخالف این بودیم که هویت مجرمین برملا گردد چرا که باعث نگاه منفی جامعه نسبت به پناهندگان می شود و جایگاه اجتماعی آنها را به خطر می اندازد. عمداً جامعه به این اصل توجه نمی کنند که جرم یک عمل شخصی هست
رسانه ها توجهی نداشتند تا اینکه حوادث سال گذشته میلادی اتفاق افتاد و طالبان بار دیگر قدرت را در افغانستان به دست گرفتند. در چنین شرایطی رسانه های آلمانی به افغانستان توجه جدی نمودند و متاسفانه بارها می شنیدم که رسانه های آلمانی می گفتند که ما متاسفانه در کنار بحران کرونا، بحران افغانستان را هم داریم. این اوج بدبختی مردم ما می باشد. با این حال اگر بخواهیم با دید مثبت به این قضیه نگاه کنیم، می بینیم که رسانه های چپ به حمایت از پناهندگان می پردازند

مقشوش: شما در این سالها در آلمان چه فعالیت های رسانه ای، خبری و حتی هنری داشته اید تا دیدگاه جامعه نسبت به پناهندگان بهبود یابد؟
در سالهای 2015 در اولین قدم دست به معرفی پناهندگان به جامعه آلمان زدیم. در شهری که من زندگی می کنم ما یک ماه نامه به نام آزادی را منتشر کردیم که به سه زبان آلمانی، فارسی و عربی به تجربیات مهاجرین و فرهنگ کشورهای مبدا را برای آلمانی ها معرفی می کردیم. همچنین فرهنگ و کشور آلمان را نیز برای مهاجرین معرفی می نمودیم
یکی از روزنامه های شهر با ما همکاری کردند و برای نخستین بار در تاریخ مطبوعات آلمان یک صفحه روزنامه را به ما با عنوان پناهندگان اختصاص دادند. ما به زبان های مختلف از جمله فارسی می نوشتیم. ما کوشش می کردیم تا برای ادغام پناهندگان تلاش نماییم و اتفاقا استقبال خوبی نیز از آن گردید
ما یک تئاتر نیز داشتیم و کوشش می کردیم تا از فرهنگ افغانستان، عراق، سوریه و... نمایشی را برای آلمانی ها برگزار نماییم. اتفاقا استقبال بسیار خوبی نیز از آن گردید. یک نمایش با عنوان صلح داشتیم که مسابقه ای در سطح ایالت جایزه اول را گرفتیم هر چند در سطح کشور دوم شدیم

مقشوش: دوران صدارت شانزده ساله خانم مرکل در آلمان عملا به پایان رسید، نسل پناهنده ۲۰۱۵ به بعد تا چه اندازه در جامعه آلمان ادغام گشته؟ چه مشکلاتی دارد؟
نسل جوان اتفاقا توانستند پروسه ادغام را به خوبی و با سرعت انجام دهند. این افراد بعد از پنج سال توانسته اند کار بیابند، مالیات بپردازند و عملا خانه برای خویش دارند پس در جامعه جایگاه خوبی یافته اند. نسل دیگر که عملا سن و سال بیشتری دارند متاسفانه به خاطر سنتی بودن در جامعه آلمان مشکل داشته و هنوز هم دارند. افراد مسن تر در روند ادغام موفق آن چنان نبوده اند
پناهندگانی که از سال 2015 به بعد وارد آلمان گشته اند، حدود چهل فیصد وارد بازار کار شده اند. یک دستاورد بسیار خوبی برای آلمان هست. کارگذاران و شرکت های مختلف آلمانی از مهاجران استقبال خوبی داشته اند چرا که در جامعه اکثر کارهای شاغه را پناهندگان به دوش می کشند. متاسفانه در پروسه ادغام مهم ترین مشکل یادگیری زبان آلمانی هست و همین مانع بزرگی بوده است

احمد سهیل احمدی
10.1.22

bottom of page