top of page

امید بالاتر از سیاهی

وقتی سختی و مشقت دربرابر آدم‌ها قد علم کند. بعضی چند دقیقه را تحمل می‌کنند و عده‌ای چند ماه اما تحمل 14 ماه سختی در کشور غریب و بلاتکیفی کار هر کسی نیست. اما این قصه‌ی آشنای 65 میلیون مهاجر در جهان است که تمام درد‌ها و رنج‌های آنها از هر رنگ و قومی خلاصه می‌شود در معلق بودن
هزاران هزار مهاجر افغان از سال‌های نه چندان دور در مسیر مهاجرت به اروپا از ترکیه می‌گذرند و تعداد زیادی از مهاجران به دلایلی مثل دریای طوفانی، مرزهای اروپا بسته در ترکیه یا یونان اجبارا ساکن می‌مانند
خبرنگار مقشوش تلفنی از داخل کمپ با عبدالقادر رضایی مصاحبه کرده است آقای رضایی که اهل ولایت هرات افغانستان است با خانواده از طریق ایران به سمت اروپا مهاجرت کردند و چروک‌های پیشانی و ریش‌های سفید گشته‌اش جلوه می‌کند

امید بالاتر از سیاهی

مقشوش: بالاتر از سیاهی رنگی هست؟
قاچاقبر با وعده اینکه چند هفته‌ای به خاک ایتالیا می‌رسیم با او هماهنگ کردیم و چون مدرکی در ایران نداشتیم با ماشین شخصی به ارومیه رفتیم تا قاچاقبر از بی‌راه و میان کوه‌های صعب‌العبور با خانواده که فرزندانی معلول هم داریم از مرز ایران ما را رد کند. قاچاقبر یک سال با بهانه‌های دریای طوفانی، راه‌بلد را پلیس ساحلی دستگیر کرده و مرزها بسته‌است ما را در شهرهای مختلف ترکیه مثل ازمیر و استانبول بلاتکلیف نگه‌داشت در آن مدت روزی جز یک کتری چای و نان خشک هیچ کمکی به ما نمی‌کرد برعکس قول وقرارهایی که داشتیم حتی مدتی بعد اینکه پول به او روان کردیم ناپدید شد.
بعد یک سال با کشتی بادی ما را به دریای طوفانی روان کرد. حتی قول داده بود که جلیقه فراهم کند اما 2 نصف شب که ساحل رسیدم از جلیقه خبری نبود وقتی به راه‌بلد اعتراض کردیم ما را با مشت و لگد سوار کشتی بادی کرد. موج‌های بلند، کندن فرمان کشتی و گشت ساحلی یونان از سری مشکلات آن شب بود که در نهایت گارد ساحلی ما را تحویل ترکیه داد.
در دومین مرتبه که به دریا زدیم، پلیس ما را به جزیره لسبوس یونان منتقل کرد و از قبل آگاهی داشتیم که بدترین کمپ مهاجران، موریا، در آن جزیره است. کمپی چند هزار نفری که وقتی ما به آنجا منتقل شدیم، در آن بیش از ظرفیت پناهجو ساکن بود و حالا 21 هزار نفر در آنجا زنده هستند.
مقشوش: آیا امید و آرزوهایی که دیروز داشتید چقدر به واقعیت یافته؛ اتفاق افتاده و آینده را چطور می‌بینید؟
روزی که تصمیم به مهاجرت گرفتیم تصوراتی که از مسیر و کمپ داشتیم با واقعیتی که در این 14 ماه اتفاق افتاد هیچ شباهتی نداشت و در این ماه‌ها گاهی از زندگی هم ناامید شدیم و آرزو می‌کردیم سالم بمانیم. حالا که در یونان هستیم تمام امید و سرنوشت ما بستگی به سیاست‌های اتحادیه اروپا دارد در موضوع مرزها. اینکه مرزها باز می‌شود یا باید هوایی برویم و حتی ممکن دیپورت شویم،‌ نمی‌دانیم و امید به خدا داریم که از یونان بگذریم و به کشور بهتری برسیم تا فرزندان را تداوی کنیم و مشکلات این روزها مثل کرونا انشالله زنده بمانیم.
مقشوش: تلخ و شیرینی‌های زندگی در کمپ
شب اولی که به کمپ موریا رسیدیم ما را به کانکس بزرگی فرستادند در آنجا چندین خانواده زندگی می کردند و با پتو تخت‌ها را از هم جدا کردیم.شرایط بدی در کمپ بود طوری که دخترم متشنج شد و فردای آن مسئولان ما را به موریا منتقل دادند. کمپ آسیب‌دیده‌گان
روزهای فراموش نشدنی مثل زمان کریسمس که دلقک و گروه‌های نمایش به کمپ آمدند و دوستانی متفاوتی در این مدت یافتیم و بعد از کلاس‌ها فرصت می‌شود در جنگل چند ساعتی در آرامش استراحت کنیم.
مقشوش: به نظر شما آیا طبق قانون بین‌المللی مهاجرت با مهاجران، حداقل کمک و رفع مشکلات شده است؟
وعده‌های غذایی که می‌دهند جز صبحانه که زیر نظر هلند است واقعا به حدی آزار دهنده است که گاهی مسموم می‌شویم. در اول زمستان کانکسی چند متر دورتر از ما نیمه شب کپسول گاز ( پیک‌نیک) منفجر شد و از فردای آن کپسول‌ها را جمع‌آوری کردند و با درخواست ما اجازه دادند در شب‌های زمستان 3 ساعت برق داشته باشیم.
کانکس در تابستان عرق می‌کند و در زمان باران آب زیر فرش‌ها جمع می‌شود اگر تخت نداشته باشیم جایی برای خواب نخواهد بود. مسئولان حتی در کمپ عمومی هم روزانه به کانکس‌ها سر می‌زنند و به مشکلات توجه می‌کنند. لباس مناسب هر چند هفته می‌دهند اما حمام سرد است و دستشویی‌ها هم کثیف هستند.
احمد سهیل احمدی 16.3.20

bottom of page