top of page

گذشته و امروز زنان در ادبیات افغانستان

دوران جمهوری اسلامی افغانستان چه بخواهیم و چه نخواهیم به پایان رسیده است. امروزه پیش از آنکه به مدح یا نقد آن دوران بپردازیم می بایست به تاثیرات این دوره از تاریخ معاصر افغانستان بر فرهنگ، جامعه و... اشاره کنیم و عملا به تاریخ شفاهی بیست سالی که گذشت بپردازیم. وقتی یک حکومت بر سرکار هست می توانیم با بررسی بعضی از مولفه های اقتصاد کارآمدی یا ناتوانی آن را متوجه شویم ولی در دراز مدت و زمانی که خبری از آن نیست هیچ اصلی به اندازه ادبیات واقعیت های یک حکومت را به ما نشان نمی دهد. امروزه فرصت آن هست که بیاندیشیم در این بیست سال در حوزه فرهنگ، در حوزه زنان و... بیشتر شعار شنیده ایم و یا عمل به چشم دیده ایم؟
خبرنگار مقشوش همراه خانم سعیده توکلی سادات مصاحبه کرده است. خانم سادات دانشجو رشته ادبیات دانشگاه کابل می باشند که تحقیقات و مقالات ارزشمندی در حوزه ادبیات داشته اند. ایشان مقاله هایی درباره صلح، فمینیست و... نوشته اند و در بخش نخست مصاحبه به دستاوردهای زن افغان در بیست سالی که گذشت، مقایسه وضعیت زنان در جمهوری اسلامی با گذشته، واقعیت ادبیات فمینیستی افغانستان و استقبال شاعران از این ادبیات گفتگو کرده ایم

گذشته و امروز زنان در ادبیات افغانستان

مقشوش: در بیست سالی که گذشت زنان افغان چه دستاوردهای ادبی و فرهنگی کسب کردند؟
باید متوجه باشیم که بودن در جامعه افغانستان به عنوان یک زن عملا نیازمند اراده پولادین مثل یک اسطوره هست. از گذشته تا کنون زنان افغان با وجود تمام دشواری ها توانسته اند دست خویش را تا فراسوی ممکن و ناممکن برسانند و با دست پر برگردند. هر چند به نظر می رسد که زنان پیش از سال 1381 عملا نبوده اند و یا حضوری در جامعه نداشته اند ولی واقعیت امر دیگری است با این حال از این تاریخ به بعد حضور گسترده زنان در معارف، تحصیلات عالی و... عملا یک انقلاب به حساب می آید
از جمله دستاوردهای زنان می توانیم به این موارد اشاره کنم که اول نمره کانکور افغانستان را چندین سال دختران کسب کردند. همچنین به طور فردی سرودن، نوشتن و تالیف صدها کتاب چه در حوزه ادبیات و چه در دیگر حوزه ها را می توان اشاره کرد. هر چند نباید ایجاد انجمن های ادبی، کافه های فرهنگی، گروه های هنری و... فراموش کنیم. به طور کل زن افغان در فرهنگ در سطح جهان دستاوردهایی داشته است

مقشوش: منتقدین اعتقاد دارند که اتفاقا زنان در دوران پادشاهی ظاهرشاه و جمهوری خلق دستاوردهای فرهنگی بیشتری نسبت به دو دهه اخیر داشته اند، تا چه اندازه موافق این ادعا هستید؟
من موافق این دیدگاه هستم. هر چند من پیشتر به وضعیت بیست سال اخیر پرداخته ام و اعتقاد دارم پیش از جنگ های تنظیمی در دوران ظاهرشاه، دکتر نجیب و... زنانی در جامعه داشته ایم که فعال تر از امروزه بوده اند حتی سواد و توانایی بیشتری نسبت به زنان امروزه داشته اند
با این حال شرایط ناگوار و بسته در جامعه افغانستان بوده و هست ولی زنان پرتلاش کم نیستند که اتفاقا آثار ارزشمندی نیز دارند. از نویسندگان می توانیم به دکتر حمیرا قادری و از شاعران می توانیم به مهتاب ساحل اشاره نمایم

مقشوش: پس از کودتای هفت ثور و دوران اختناق جمهوری خلق خیلی از هنرمندان و نویسندگان افغان دست به مهاجرت زدند که استاد خلیل الله خلیلی معروف ترین فرد میان آنهاست. چرا زنان مهاجر به اندازه مردان نتوانستند موفق و معروف گردند؟
زنانی که در افغانستان به دنیا آمده اند و تجربه جنگ های تنظیمی را داشته اند حتی اگر مهاجرت نیز کرده اند اما مثل مردان نتوانستند موفق شوند و به اهداف خویش برسند حتی به دانش و توانایی خویش بیافزایند. به نظرم مشکلات اقتصادی و محدودیتی که برای زنان در خارج نیز وجود دارد باعث گردیده تا ناکام گردند. با این حال زنان مهاجر کم نداشته ایم که هنوز به فعالیت های ادبی می پردازند و عملا مبارزه می کنند مثل مژگان ساغر که اتفاقا مقاله ای درباره آثار ایشان نوشته ام. هر چند از زندگی نامه ایشان مطلع هستم و می دانم که قلم خوبی دارند اما شاید دلیل اینکه معروف نشده اند به خاطر واقعیت جامعه افغانستان هست

مقشوش: چرا گفته می شود دستاوردهای هنری زنان در این مدت سمبلیک و نمایشی بوده و زنان تلاش و حرکت چشمگیری نداشته اند؟
نه مخالفم و به نظرم همین جمله که دستاوردهای زنان در این مدت سمبلیک بوده است، یک جمله تحقیرآمیز و خرد کننده فعالیت زنان به حساب می آید. به نظرم زنان افغان با وجود تمامی مشکلات از جمله کارشکنی ها، فقر، سنت ها و... همین قدر که تلاش کرده اند و در بعضی مسائل با زنان منطقه و جهان قابل مقایسه هستند، اتفاقا حرکت چشمگیر و فوق العاده ای به حساب می آید. اما ناگفته نماند که علت عقب ماندگی و ضعف در فعالیت زنان که به گفته بعضی ها دستاوردهای نمایشی داشته اند، همین اوضاع خراب و بسته افغانستان است چرا که فکر زن ستیزی برای جامعه مرد سالار ما یک فرض واجب می باشد

مقشوش: آیا ادبیات فمینیستی در افغانستان در طول تاریخ معاصر توانسته بومی گردد؟ آیا زنان نویسنده و شاعر از این ادبیات استقبال کردند؟
دقیقا ادبیات فمینیستی در افغانستان همان ادبیات غرب هست که در اینجا ترجمه شده است. اساس این ادبیات نادرست هست چرا که کسی واقعا نفهمیده ایم که معنای ادبیات فمینیستی یعنی چه. عده ای فقط نام آن را شنیده اند و خواسته اند در آن قدم بگذارند هر چند راه درستی نرفته اند
از زمان شاه امان الله خان تا کنون ادبیات فمینیستی وجود دارد نه آن طور که باید وجود داشته باشد. بعضی ها خود را فمینیست می نامند اما این اشتباه هست چرا که در افغانستان واقعا تا به حال فمینیست نداشته ایم. آنها از یک سو نتوانسته و از سوی دیگر اجازه ندارند تا به درستی در این مسیر قدم بردارند. در جامعه مردسالار ترس اجازه فعالیت به عنوان یک فمینیست را نمی دهد. با این حال زنان و شاعران افغان که مقیم خارج از کشور هستند می توانند خود را فمینیست بنامند چرا که آزادانه می توانند فکر خود را بیان نمایند
فمینیسم در اصل به معنای دادخواهی برای جنبش زنان هست. یعنی برابری حقوق مردان با زنان به حساب می آید. زنان افغان هنرمند از این حوزه استقبال کرده اند از جمله می توان به صحرا کریمی رئیس سابق افغان فلم اشاره کنیم. ادبیات فمینیستی افغانستان با جهان فرق دارد چرا که همیشه زنان از مردسالاری به ستوه آمده اند و بیش از هر کشوری دیگری ما به ادبیات فمینیستی نیاز داریم. نویسنده و شاعر در این ادبیات ظلم و ستمی که به زنان وارد می شود، آرزوها، رویاها و همچنین درد هم جنس خویش را بیان می کند


مقشوش: زنان شاعر افغان در ادبیات فمینیستی تلاش می کنند شعار بدهند و یا وضعیت را شرح و نقد نمایند؟
به نظرم هر دو گزینه را استفاده می کنند. آنها از یک سو شعار می دهند و تلاش می کنند تا زنان دیگر را تشویق نمایند همچنین وضعیت را نقد می کنند تا عقده های چندین ساله را بیان می کنند چرا که در تاریخ معاصر سرکوب گردیده اند
به طور نمونه یک شعر از مهتاب ساحل می خوانیم که در قسمت اول شعار است و در قسمت های بعدی به شرح هراس، بدبختی و بیچارگی زنان پرداخته است

مادرم دختر ماهی دارد
آسمان شال نگین دار من است
آینه با همه‌ی آیینش
یک دهن خنده بدهکار من است

بغض دارد دل من می ترکد
نکند طعم غذا شور شود
هیچ میدانی چی حسی دارد
زن آزاده که مجبور شود؟
و در جایی اینطور جامعه شناسانه می سراید
غم بیکاری شوهر بخورد
غم‌بیماری مادر بخورد
غم غم های برادر بخورد
مثل سیگار پدر در بخورد

و در جایی یک غزل از مژگان ساغر می خوانیم
معجونی از سنگی و یا از آهنی ای مرد
با هرچه آدم، مرد یا زن دشمنی ای مرد

از دامنم برخاستی از من شدی برتر؟
آخر چرا هم‏باور اهریمنی ای مرد؟

احمد سهیل احمدی 2.10.21

bottom of page