top of page

از معامله خبرنگاران تا وطن فارسی دری

اگر بخواهیم از خاطرات، کابوس ها، تجربیات و حوادث تلخی که در ماه های اخیر اتفاق افتاده است، صحبت کنیم قطعا هزاران هزار کلمه کم می آورد و هزاران هزار کلمه نیاز هست تا یک لحظه از دردهای ملت را بیان کنیم
اما یک بیت شعر دردهای ما را بهتر از ما بیان می کند
بشنو این نی چون شکایت می‌کند
از جدایی‌ها حکایت می‌کند
شاید نتوانیم تمام غصه ها و حوادث تلخی که برای ما در این مدت اتفاق افتاده است را برای دیگران تعریف کنیم اما هر کس که زبان فارسی دری را بفهمد حتمن با همین بیت شعر همه چیز را خواهد فهمید و قلبش بیشتر از ما خواهد شکست
شعر و گذشته فرهنگی همان واقعیتی میباشد که امروزه بیش از پیش خود را نمایان نموده است. روزگاری که دوستان به ما پشت کرده اند اما کم نبوده اند مردمی از کشورهای همسایه که بیشتر از دوستان برای ما اشک ریخته وغصه خورده اند چرا که اگر آنها به جای ما زندگی نکرده اند اما کلمات ما را خوب می فهمند
خبرنگار مقشوش همراه بانو بنفشه رحمانی مصاحبه کرده است
بانو رحمانی شاعر کتاب "و من که شاعر نیستم" می باشند که سالها در رشته خبرنگاری در دانشگاه های مختلف تدریس نموده و جزو فعالان زن به حساب می آیند که وطن را هیچ گاه فراموش نکرده اند. از آنجایی خانم رحمانی چند سال تجربه تحصیل در تاجیکستان را داشته اند در بخش نخست مصاحبه درباره ارتباط فرهنگی میان سه کشور افغانستان، تاجیکستان و ایران گفتگو نموده ایم و در کنار آن به وضعیت خبرنگاران و دانشجویان رشته ژورنالیزیم در افغانستان هم پرداخته ایم

از معامله خبرنگاران تا وطن فارسی دری

مقشوش: تا چه اندازه جوامع فارسی دری زبان در سه کشور تاجیکستان، افغانستان و ایران با یکدیگر ارتباط فرهنگی دارند؟ برنامه هایی مثل قند پارسی تا چه اندازه مرزها را می شکند و به ارتباط کمک می کند؟
این سوال خوب خاطرات شیرینی را برایم زنده نموده است. من در سالهای 2011 تا 2013 در تاجیکستان یک برنامه ای را همراه با دو بانوی دیگر اجرا می نمودم. یک خانم از تاجیکستان، دیگری از ایران و خودم نیز از افغانستان مجریان برنامه قند پارسی بودیم
ما فرهنگ و تاریخ مشترک این سه کشور را بازگو می نمودیم. کیست که رودکی را در سرزمین فارسی زبانان نشناسد؟
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
و یا مولانا جلال الدین بلخی از بلخ افغانستان را هم دنیا می شناسند
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
می توانیم به سعدی شیرازی نیز اشاره نماییم که می گوید: دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم؟
به طور کل ما ادبیات، فرهنگ و حتی تاریخ مشترک نیز داریم و هیچ کس نمی تواند آن را از ما بگیرد. ما جشن نوروز با شکوه تجلیل می کنیم و دسترخوان نوروزی نیز ویژه ای داریم. همچنان مراسم های سنتی دیگر از جمله خواستگاری، عروسی و حتی مهمان نوازی در سه کشور شباهت های بسیاری به هم دارند. مثلا در افغانستان وقتی به خانه ای برای مهمانی می روید، صاحب خانه دست روی سینه می نهد. از شما پذیرایی می کند و با لبخند می گوید که بفرمایید چای بخورید. در ایران نیز می گویند: بفرمایید چای بخورید و با هم گپ بزنیم. در تاجیکستان نیز همچنان می گویند که بفرمایید یک گیلاس چای بخورید و "چق چق" کنیم
این فرهنگ مشترک سینه به سینه به ما رسیده و این عادات خوب را از دست نخواهیم داد. برنامه قند پارسی دریچه ای بود که ادبیات، تاریخ و فرهنگ مشترک را پالایش، بازگو و تشریح می نمود از جمله ترانه ها، قصه ها و حکایت هایی که سالها سینه به سینه از مرزها عبور کرده و تا به امروز به دست ما رسیده را یادآوری می کند

مقشوش: امروزه خیلی ها اعتقاد دارند که این سه جامعه از هم دور شده اند. اگر تلاش های چند تن از فرهنگیان در این سه کشور را در نظر نگیریم، خیلی از مردم عامه از همدیگر شناخت خوبی ندارند. از آنجایی که زبان فارسی دری در تاجیکستان خط متفاوتی دارد، همچنین در افغانستان ما یک حکومت ضد فارسی دری یعنی دولت آقای اشرف غنی را داشتیم و... به نظرتان فعالیت اهالی هنر آیا کمک کرده تا این مرز و فاصله کمتر گردد؟
من گپ شما را تایید می کنم. لهجه در سه کشور متفاوت هست. مشکل دیگر نیز در تاجیکستان سالها زیر پرچم روسیه بوده و در نتیجه خط اینان به سیریلیک تغییر یافته است. این موضوع نیز ارتباط فرهنگی را دچار مشکل نموده است. در افغانستان نیز لغات بیگانه زیاد شده است. من مستقیم از کلمه بیگانه استفاده می کنم چرا که فرقی میان لغات عربی، فرانسوی و... نیست از آنجایی که همه آنها بیگانه به حساب می آید. همچنان در زبان حاضر در ایران نیز لغات بیگانه بسیاری وارد گشته است. عملا ما امروز در سه کشور زبان یک دست به نام فارسی دری نداریم و خیلی دستکاری گشته است. اما همین تاریخ مشترک ما را به هم پیوند می دهد. در سه کشور فیلمها و دیگر آثار هنری که تولید می گردد که باعث ارتباط بیشتر نیز می شود
وقتی یک ترانه در افغانستان سروده می گردد، در ایران و تاجیکستان نیز از روی بارخوانی می گردد. این موارد به ما روشن می سازد که هیچ عاملی باعث فراموشی واقعیت مردم این سه کشور نمی گردد. آیا در ایران رودکی را نمی شناسند؟ و در افغانستان بارها اشعارش را خوانده اند. در حالی که در تاجیکستان خط آن تغییر کرده اما در دوشنبه نیز وقتی در شهر گردش می کنید، چشم تان به پارک رودکی، جاده رودکی و حتی کتابخانه رودکی می افتد. اگر خط آن کشور را تغییر داده اند اما نتوانسته گذشته تاریخی و به خصوص شاعران و بزرگان آنها را محو سازند
نگینه امانقلوا خواننده معروف در تاجیکستان هست که سروده های قدیمی تاجیکی را بازخوانی می کند و محبوبیت مثال زدنی دارد. در افغانستان آهنگ های احمدظاهر بسیار محبوب هست و به حنجره طلایی معروف می باشد. امروزه چه مردم ایران و چه تاجیکستان هم آهنگ های احمد ظاهر را می شنوند و او را دوست دارند. امروز کیست که گوگوش را نشناسد؟
اگر امروز خط، سرزمین و داشته های ما را بگیرند و اشغال نمایند اما هرگز تاریخ و فرهنگ ما را نمی توانند بگیرند

مقشوش: آیا ادبیات حال حاضر افغانستان تا چه اندازه در تاجیکستان منتشر می گردد؟ در حالی که تاجیکستان خط رسمی متفاوتی دارد با این حال جلوه های تازه مثل شعر سپید تا چه اندازه در آنجا سروده می شود؟
چرا که نه؟ در سال 2012 یک کتاب شعرم را در تاجیکستان چاپ نمودم با عنوان من که شاعر نیستم! این کتاب به خط فارسی دری چاپ گردید. و کتاب های ادبیات معاصر ما در تاجیکستان به راحتی پیدا می شود. در تاجیکستان محصلین افغان و ایرانی نیز کم نیستند. اینان رساله های خویش را به زبان فارسی دری نوشته و برای استاد بازگو می نمایند. هر چند در نهایت به خط سیریلیک نیز انتقال می دهند تا ثبت و درج در دفاتر رسمی دانشگاه گردد
شعر سپید نیز در تاجیکستان می خوانند. اتفاقا علاقه مند زیاد نیز دارد. شاعرانی که در آنجا من با آنها نشست و برخاست داشته ام مثل بانو فرزانه خجندی، زلفیه عطایی و گلسار می توانم اشاره نمایم
اینان به شعرهای نو مثل نیمایی و آزاد علاقه بسیاری دارند و خود نیز می سرایند. با این حال شعر موزون را بیشتر می خوانند

مقشوش: با توجه به اینکه شما استاد دانشگاه در رشته خبرنگاری بوده اید، به نظرتان ارتباط آکادمی ژورنالیزم افغانستان با جهان چه نقص هایی دارد؟ مهم ترین مشکلات و ضعف های رشته خبرنگاری در افغانستان چه بود؟
این سوال خوبی هست و ای کاش این مصاحبه را چند ما پیش می داشتیم. من جزو اولین دوره محصلین خبرنگاری دانشگاه بلخ بعد از دوره اول امارت اسلامی بوده ام. واقعا در این سالها رشته خبرنگاری و فعالیت رسانه ها پیشرفت چشم گیری داشته است. فاکولته ژورنالیزم پوهنتون کابل، بلخ و دیگر ولایت ها مستقیم از دیگر کشورها حمایت می شدند. اتفاقا تکنولوژی، کتاب ها و متدهای آموزشی جدید در اختیار آنها قرار می گرفت و بسیار خوب رشد کرده بودند
پوهنتون های خصوصی در کابل نیز از جمله مشعل، مولانا و.. هم فاکولته ژورنالیزم داشته و اکثر چهرهای مشهور رسانه ها در آنجا استاد بوده و تدریس می کردند. اینان با علم و روش های جدید تدریس می نمودند. هر چند امکانات خوبی در دست دانشکده های ما بود. با این حال یک مشکل بزرگ نبود بیمه برای خبرنگاران به حساب می آید. دومین موردی که سد راه پیشرفت خبرنگاران گشته بود، عملا خشونت علیه خبرنگاران می باشد. سوم مورد نیز کمبود امنیت برای خبرنگاران بوده است. ما چندین مورد از خبرنگاران با استعداد خویش را مثل یما سیاوش از دست دادیم به خاطر اینکه امنیت نداشته و کشته می شدند
ترور یما سیاوش عملا جامعه خبرنگاران افغانستان را تکان داد چرا که او یک جوان بسیار با استعداد بود. به ما هیچ وقت اجازه ندادند که آن طور که می خواستیم و می خواهیم رشد نماییم و همیشه جلوی ما را گرفته اند. یما سیاوش و هزاران هزار خبرنگار قربانی معامله گری ها شدند

احمد سهیل احمدی
20.11.21

bottom of page